بشنو این نی چون حکایت می کند

بشنو  این نی چون حکایت می کند

بشنو این نی چون حکایت می کند...
از جـدایـی هـا شـکـایـت مـی کـنـد...

نویسندگان
  • ۱
  • ۰

راهی به حقیقت ۲

شک راهی است که به حقیقت ختم می شود از شک نباید ترسید البته دو گونه شک داریم یک موقع انسان شکاک شده و در همه چیز شک می کند و دراین شک خود توقف می کند این همان شک گرایی و سوفسطایی بودن است ما این شک را توصیه نمی کنیم این شک ویرانگر بوده و باعث آشفتگی زندگی می شود . ولی یک وقت انسان شک می کند تا به حقیقت برسد در این حال شک را معبر و دالانی قرار که باید از او بگذرد و به حقیقت برسد در واقع  این شک سکوی پرش بسوی حقیقت است  این شک است که مقدس می باشد وشک دکارت و غزالی از این نوع بوده که از آنها قهرمان علمی ساخته و نامشان جاودانه در تاریخ می درخشد.

بر خلاف شک نوع اول که دارندگان آن شک در تاریخ نام خوبی از خود به یادگار نگذاشته اند و تحت عنوان شک گرایان و سوفسطاییان شناخته می شوند در قسمت قبل بطور مختصر با یکی از قهرمانان میدان حقیقت -دکارت- آشنا شدیم در این قسمت با ابو حامد محمد غزالی که سرگذشت عبرت انگیزی دارد آشنا خواهیم شد البته چیزی که باعث شد تا من به این مهم بپردازم کتاب المنقذ من الضلال غزالی بود از سالها پیش من با این آشنایی داشتم ولی اخیرا انتشارات مولی -خدایشان خیر دهد- که یکی از ناشرین موفق در انتشار کتاب های معارف و عرفان و فلسفه است کتاب المنقذ من الضلال را با کیفیت خوب همراه با ترجمه سید ناصر طباطبایی چاپ کرد کتاب المنقذ من الضلال توصیف حالت درونی غزالی است و مشقتی است که آن را پشت سر گذاشت.
تا سر انجام از مرحله شک به مرحله یقین نائل آمد یقینی که با تصوف به صورت مذهب و طریقت خود نمایی کرد. غزالی کتاب را با پاسخ به برادر دینی آغاز می کند که از وی پرسیده است :هدف و اسرار کلام و نبرد مذاهب و ژرفای آن چیست؟غزالی نیز برای او از سختی آن برای رسیدن به حق آن هم در میان  گوناگونی فرق و تباین مسالک و طرق سخن می گوید که سر انجام وی را از اختلاف و تنوع میان مذاهب آگاه می سازد و این که سر انجام همین شک وی را به قطع پیوند و رابطه با تقلید وا می دارد.
غزالی بر این باور است که تقلید نمی تواند به یقین منجر شود.
طالب حقیقت
همواره از آغاز دوران  جوانی از آن زمان که به مرحله بلوغ پای نهادم پیش از بیست سالگی تا اکنون که بالغ بر پنجاه سال دارم در این دریای عمیق فرو رفته ام همچون گستاخان و نه آنان که ترسو کناره جویند در ژرفای نامعلوم آن غوطه ورم. در هر تاریکی وارد شده ام و به هر مشکلی حمله برده ام و هر ورطه وارد شده ام و به جستجوی عقیده هر فرقه ای پرداخته ام. تقلید را کنار گذاشتم. عطش درک حقایق امور از آغاز عمر و جوانی جزء خوی و سرشت من بود غریزه و فطرتی بود که خداوند آن را در درونم نهاده بود به اختیار و خواست من نیز نبود تا جایی که پیوند با تقلید را گسستم و عقاید به ارث برده را در آغاز جوانی رها کردم. زیرا می دیدم که کودکان نصاری جز بر آیین نصرانی پرورش نمی یابند کودکان یهودی جز بر یهودیت پرورش و کودکان مسلمان جز بر اسلام پرورش نمی یابند حدیثی روایت شده از رسول خدا را شنیده ام که گوید:

کل مولود یولد علی الفطره  فابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه

یعنی هر نوزادی بر اساس فطرت به دنیا می آید والدین او هستند که او را یهودی و مسیحی و مجوس بار می آورند.

درونم به جنبش در آمد تا حقیقت اصلی فطرت و حقیقت عقاید عارضی را که به تقلید از والدین و استادان حاصل شده است بشناسم و میان انواع امور تقلیدی تمایز اندازم.

ادامه دارد ...

  • ۹۱/۰۱/۰۹
  • آقای اصلی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی