دوست عزیزم آقای مطلب رضازاده که ذوق سرشار و طبع لطیف دارد بر من منت گذاشته بعضی اشعار و غزل های روح القدسی خود را به این جانب ارسال می کند که از خواندن آنها لذت می برم من هم دوتا از آنهارا جهت استفاده در این صفحه قرار می دهم.
۱
همین دنیا گرفت از من نشاط و شادمانی را
عصا بر دست من داد گرفت از من جوانی را
شب و روزم خرید از من بهایش قول فردا داد
بنام زندگی کردن گرفت آن زندگانی را
جوان بودم دمادم ساز چاکر نوکری می زد
چرا الان نمی بینم از او شیرین زبانی را
به هر فرصت دل ما را به مهرش آشنا می کرد
غریبی می کند دیگر ندارد مهربانی را
عروسی ماند این دنیا که مهرش عمر انسان است
جوان ها بشنوند از ما چنین سر نهانی را
بصد آرایشی آید دلت را لرزه اندازد
هزارا ن دانه می چیند به یک چشمک پرانی را
بزرگان گفته اند دنیا زراعت گاه عقبی هست
تو هم ای فاطمی بس کن به دنیا بد گمانی را